‍ عبدالوهاب عزام و شاهنامه

‍ عبدالوهاب عزام و شاهنامه

عبدالوهاب عزام از پرآوازه‌ترین نویسنده‌گان و سخنوران عرب در قرن بیست به شمار می‌رود. عزام از نخستین دانشجویان مدرسه قضای شرعی بود که با اندیشمندانی چون عبدالرزاق سنهوری، عبدالوهاب خلاف و احمد امین از آن کانون فراغت حاصل نمودند و نقش مهمی در مسیر تجدید تفکر دینی در جهان عرب ایفا کردند.

عبدالوهاب عزام که به چندین زبان زنده دنیا سخن می‌گفت و می‌‌نوشت، عاشق دلداده زبان فارسی و تصوف خراسانی بود. او زمانی که در لندن به سر می‌برد، زبان فارسی را آموخت و رساله ماستری خویش را در مورد فریدالدین عطار و تصوف خراسانی نگاشت. عبدالوهاب عزام زمانی که به قاهره برگشت، به جمع استادان دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره پیوست و رساله دکترای خویش را در مورد شاهنامه فردوسی نگاشت و سپس به‌حیث استاد و بعد از آن رییس قسم زبان‌های شرقی تعیین شد تا آن‌که به ریاست دانشکده ادبیات آن دانشگاه ارتقا کرد.

ترجمه بخش‌هایی از مثنوی، ترجمه فیه ما فیه، مجالس سلطان غوری، ترجمه قصاید حافظ و سعدی، ترجمه چهار مقاله نظامی، تصوف و فریدالدین عطار، ادبیات فارسی، ترجمه دیوان فارسی محمد اقبال، پیوند عرب‌ها و فارسی‌ها و ادبیات آن ها در جاهلیت و اسلام، تصوف در شعر اسلامی، ترجمه و تحقیق شاهنامه فردوسی، تحقیق کلیله و دمنه و چندین اثر گران‌سنگ دیگری را از خود به یادگار گذاشت. عبدالوهاب عزام را پیش‌کسوت مطالعات فرهنگ و زبان فارسی در مصر می‌نامند.

عزام در باب زبان فارسی می‌گفت: «حقیقت این است که زبان فارسی با این نوع شعر انسان‌گرایانه و فلسفی که روح آدمی را می‌نوازد، خودش را از سطح کشمکش‌های مذهبی و تعصب‌های فکری بالا دانسته، به باطن اشیا رخنه نموده، روح انسانی را در بالاترین صورت آن وصف کرده، حقایق الهی را در درخشان‌ترین جلوه‌های آن شاهد بوده و از این ناحیه برتری خویش را بر سایر زبان‌ها ثابت نموده است.» (ص ۵۹، الصلات بین العرب والفرس وآدابهما فی الجاهلیه والإسلام، بریتانیا، مؤسسه هنداوی، ۲۰۱۳م.)

ترجمه از دید عبدالوهاب عزام یکی از راه‌های نزدیکی میان ملت‌ها بوده که بر غنای فرهنگی کشور‌ها می‌افزاید. در قرن بیستم گروهی از دانشمندان وارسته مصری در جهت بردن قند پارسی به سرزمین مصر کمر بستند که معروف‌ترین آن‌ها احمد امین، امین ابراهیم شواربی، ابراهیم دسوقی، عبدالوهاب محمد علوب و در رأس همه عبدالوهاب عزام بود.

عزام به فردوسی عشق می‌ورزید، او را می‌ستود و شاعر اخلاق می‌نامید و از همین لحاظ رساله دکترای خویش را در باب شاهنامه نوشت.
نگارش مقاله‌هایی تحت عنوان «الشاهنامه» و «مکانه الشاهنامه فی الأمم» که در مجله بلند‌آوازه و وزین «الرساله» به نشر رسید، کارهای دیگر او در این راستا بود.

با آن‌که پان ایرانیست‌های ما شاهنامه را مانیفست عرب‌ستیزی می‌دانند، اما این اندیشمند آزاده و منصف عرب رنج و دشواری فراوانی را چه در جهت نگارش حاشیه‌ها و مدخل‌های شاهنامه و چه به خاطر یافتن نسخه‌های خطی این شاهکار تحمل کرده و به انگلستان، فرانسه و ترکیه سفر کرد.

عبدالوهاب عزام در جشن هزاره فردوسی، شاهنامه را با ایلیاد مقایسه کرده و آن را والاتر از ایلیاد دانست. عزام قصیده‌ای غرا بر فراز تربت فردوسی سرود که با این ابیات آغاز می‌شد:

أباالقاسم اسمع ثناءالوفود
تنظم فیک عقودالدرر

أباالقاسم اسمع نشیدالخلود
یرتله فیک کل‌البشر

أباالقاسم اسمع لسان‌الزمان
بخلدک وهو الضنین، أقر

«ایا فردوسی! ستایش فرستاده‌گان سخنور را گوش کن که چگونه در مدح تو مروارید سخن چیده‌اند.

ای فردوسی! به ترانه جاودانه‌گی‌ات گوش فرا ده که تمامی بشریت آن را در مدح تو تلاوت می‌کند.

فردوسی! از دهان زمان بشنو که روزگار با وصف بخلی که داشته است، به جاودانه‌گی تو اقرار می‌کند.

این سخنور آگاه، جهان عرب را با ادبیات اقبال هم آشنا ساخت و دیوان فارسی او را به عربی ترجمه کرد. برتری دیگر او ترجمه شعر به شعر بود که ترجمه این شعر اقبال می‌تواند ترجمان این توانایی باشد. اقبال سروده است:
به برگ لاله رنگ‌آمیزی عشق
به جان ما بلا‌انگیزی عشق

اگر این خاکدان را واشکافی
درونش بنگری خون‌ریزی عشق

عزام آن را چنین برگردان کرده است:
رموزالعشق فی ورق‌الشقایق
وغم‌العشق فی روح‌الخلائق

وان تصدع طباق.الأرض تبصر
نصیب‌العشق من دم کل عاشق.

زمانی که عبدالوهاب عزام چشم از جهان بست،
  همان‌طوری که شرق، بیابان‌ها، کوه‌ها، مردمان و ساده‌گی روستاییان آن برای سیاحت‌گران غربی جاذبه داشته‌اند، بخش بزرگی از جوانان عرب آن دوران مسحور جاذبه‌های فرهنگی و تاریخی شرق اسلامی بودند و در فضای مغناطیسی همان نوستالژی به افغانستان می‌آمدند و بخش بزرگی از آن‌ها در مدت اندکی #زبان_فارسی را هم می‌آموختند.

 

 

نظر شما