براهنی با خراسانی ها زاویه داشت

براهنی با خراسانی ها زاویه داشت

براهنی بر نسل من هم تأثیر گذاشت. اواخر دهۀ چهل که من دانشجوی دورۀ لیسانس بودم، تازه گوشه و کنار نام رضا براهنی اینجا و آنجا و به‌ویژه از طریق مجلۀ فردوسی و اظهارنظرهایی که می‌کرد، به گوش می‌رسید. تندی زبان و تیزی قلم او برای نسل جوان آن روز دلپذیر و خواستنی بود. نسل جوان روشنفکر می‌خواست به همه چیز و همه کس نیش بزند و زهرخودش را بریزد، براهنی نیابتاً جور همه را می‌کشید. قصه‌نویسی او به‌تازگی منتشر شده بود. در درس سخن‌سنجی ما بایستی این کتاب را امتحان می‌دادیم. آنجا هم قلم او تند و تیز بود و اصلاً نمی‌شد مطالب را با آن شیوۀ نویسندگی به خاطر سپرد یا فرض کنید حفظ کرد. آن سال‌ها هنوز پای ادبیات معاصر به دانشگاه‌ها باز نشده بود و این جور مباحث با مقاومت مواجه می‌شد؛ اما چاپ دوم قصه‌نویسی چنان بین جوانان گل کرده بود که استاد ما با آنکه اصلاً اهل معاصرت نبود ناگزیر شده بود این کتاب را دست‌کم به‌عنوان متن جانبی کلاس ما معیّن کند.  

من، شاید مثل بسیاری دیگر، با بسیاری از رمان‌ها و داستان‌های کوتاه مطرح آن زمان از طریق این کتاب آشنا شدم: تنگسیر، سنگ صبور، مد و مه، مدیر مدرسه ؛ گیله مرد، روز اول قبر، انتری که لوطیش مرده بود و ... و بعد هم آنها را خواندم.

براهنی با جمال‌زاده و آل‌احمد میانه‌ای نداشت، هدایت و مخصوصاً چوبک را بیشتر می‌پسندید و برایش تبلیغ می‌کرد. جمال‌زاده را «برج عاج» ادبیات معاصر می‌دانست و آل احمد را مظهر واپسگرایی.

ایضاً از طریق این کتاب ما با بسیاری از مصطلحات تحلیل و نقد قصه ازقبیل: طرح و توطئه، راوی، جدال، نقد عمودی، دید کلاسیک، دید رمانتیک، دید مدرن و ... هم آشنا می‌شدیم و کم‌کم در قصه‌خوانی‌ها و داوری‌های خودمان کار می‌بستیم.

طلا در مس براهنی اما کار دیگری بود؛ کتابی در شعر و شاعری و به‌ویژه نقد شعر. دیگر در اوایل دهۀ پنجاه براهنی شده بود ناقدی برجسته و صاحب مکتب و نظریه‌پرداز. طلا در مس این نکته را ثابت می‌کرد. نقد جانانه‌ای کرده بود از شاعران آن روز ایران و هرکدام را به صفتی مثبت یا منفی نامبردار کرده بود با همان زبان تند و تیز و جوان‌پسند. براهنی در این کتاب با خراسانی‌ها زاویه پیدا کرده بود؛ به‌طوری‌که نمی‌توانست نادلخوشی خودش را از خراسان و نازیدن آنها به زبان فارسی پنهان کند. اخوان را «سوم برادران سوشیانت» نامیده و از اینکه فارسی را پشت قبالۀ خراسانیان می‌داند، سخت برآشفته بود. این نادلخوشی را براهنی در جاهای دیگر هم از خود نشان داده است. گمانم آراء براهنی بر زاویه‌ای که برخی از ناقدان روزگار ما با شفیعی کدکنی به‌عنوان سردمدار خراسان‌گرایی پیدا کرده‌اند، بی‌تأثیر نبوده است. از کتاب تئوری شعر و خصومت با خراسان‌گرایی نوری علا هم بوی طعنه‌های براهنی به مشام می‌رسد. اگر بگویم آنتی‌خراسانیسم را براهنی راه اندخت و دامن زد، به‌گمانم خیلی گزافه نیست. من به‌عنوان یک خراسانی به این موضوع حساسیتی نشان نمی‌دهم برای آنکه براهنی کارهای بزرگی کرد و در ادبیات معاصر اثر شگرفی برجای گذاشت که اگر او شاعر بزرگی هم نباشد، اگر با نوشتن رازهای سرزمین من و کیمیا و خاک در داستان‌نویسی هم برایش نشود حسابی جدی باز کرد، باز هم از شأن او به‌عنوان منتقد و نظریه‌پردازی بزرگ ادبی به‌ویژه در حوزۀ شعر و قصه چیزی نمی‌کاهد.

در سال 2001 که من لندن بودم، به همراه همکارانم در بخش فارسی دانشگاه لندن سمیناری راه انداختیم با عنوان «تخیل بی‌مرز: شعر نوین فارسی در کشورهای فارسی‌زبان» که طی آن تعدادی از منتقدان سرشناس ایرانی خارج از کشور ازجمله احمد کریمی حکاک و رضا براهنی هم دعوت شده بودند. براهنی آن سال‌ها در اوج بود، علاوه‌بر سخنرانی در این سمینار دو سخنرانی دیگر هم در دانشگاه لندن طی چند روزی که بود، برگزار کرد که هر بار طی آن از او خواسته می‌شد شعر «دف» خود را بخواند و من توفیق آن را داشتم که دوبار این شعر را از زبان شاعر بشنوم:

سياره‌هايِ دف// در باغ‌هاي چلچله مي‌كوبند// دفدفددفددف// از اين قلم// چون چشم تو// خون مي‌چكد// دفدفددف. که البته حالت او و احساسی که هنگام خواندن این شعر داشت، برایم جالب بود و شعر را قابل تحمل می‌کرد؛ اما بعد که خودم آن را می‌خواندم ابداً بر دلم نمی‌نشست.

براهنی در همۀ این نشست‌وبرخاست‌ها ناخشنودی و حتی خشم شدید خود را از شرایط ادبی داخل ایران نمی‌توانست پنهان کند، به‌ویژه نسبت به یکی از شاعرانی که از ایران دعوت شده بود و مثلاً قدری به حکومت نزدیک می‌نمود، سخت موضع داشت که اگر من و یکی دوتا از مسئولان سمینار پادرمیانی نکرده بودیم، حسابی دق دل همۀ ستم‌هایی را که بر خودش رفته بود، سر او خالی می‌کرد. همان سال‌ها به‌تازگی کتاب خطاب به پروانه‌ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم منتشر شده بود و دست به دست می‌شد که من هم همانجا تهیه کردم.

نام براهنی به‌عنوان ناقدی صاحب شیوه و منش خاص در عرصۀ نقد معاصر تا کی زنده خواهد ماند؟ این بستگی دارد به مادر روزگار که از آوردن چنویی عقیم نمانده باشد.

محمد جعفر یاحقی

 

نظر شما