نشست نگاهی نو بر مسئلۀ برتری شاهنامه بر ایلیاد
به همت انجمن زبانهای باستانی آژیار در تاریخ 12 خردادماه 1401 گفتوگویی با عنوان «نگاهی نو بر مسئله برتری شاهنامه بر ایلیاد» با سخنرانی محمد بیانی، دانشجوی دکتری ادبیات حماسی دانشگاه فردوسی و میزبانی دکتر حامد مهراد برگزار شد.
محمد بیانی مقدمهای دربارۀ علت عدم توجه به آثار حماسی جهان توسط ایرانیان اشاره کرد و گفت ما از شناخت نقش دیگری در شناخت خود غفلت میکنیم. بیانی با توضیحاتی دربارۀ پیشینه بحث برتری شاهنامه بر ایلیاد و بلعکس، بحث اصلی نشست را آغاز کرد، او در ادامه به عمدهترین نظرات پژوهشگران خارجی و داخلی اشاره کرد و افزود: از جمله مقالات مهم در حوزۀ مقایسه ایلیاد و شاهنامه میتوان به مقالۀ هگل و یدالله موقن اشاره کرد، هگل ایلیاد را نمونۀ کامل یک حماسه میداند اما شاهنامۀ فردوسی بهدلیل فاصلۀ سراینده با عصر حماسی، روح تازه حماسی در آن وجود ندارد، بیانی با اشاره به سرود دوم و سوم ایلیاد گفت: اصلاً بازتابی از خشم آشیل و درخواست مادر وی از زئوس وجود ندارد، بنابراین ایلیاد کل منسجم ندارد. در ادامه بیانی به ترجمۀ بخشهایی از شاهنامه توسط فردریش روکرت اشاره کرد که او شاهنامه را از حیث محتوا برتر دانسته است؛ اما اظهارنظر وی از روی سلیقۀ شخصی است. او همچنین به کتاب حماسۀ ملی ایران اثر تئودور نولدکه اشاره کرد و گفت: نولدکه نظر روکرت را نقد کرده و هومر را براساس نظریات شخصی خود بر فردوسی برتری داده است.
در قسمت دوم پیشینۀ پژوهش به پژوهشهای داخلی اختصاص داشت که بیانی ابتدا به مقالۀ «شاهنامه و ایلیاد» اثر عبدالحسین زرینکوب اشاره کرد و گفت: در این مقاله، شاهنامه براساس معیارهای امروزی و بدون درنظرگرفتن بستر زمانی اثر، بر ایلیاد برتر دانسته شده است، در ادامه به مقالاتی چون «مواردی از برتریهای شاهنامه بر ایلیاد» اثر گیتی تجربهکار و «ایلیاد و شاهنامه» اثر فرحناز نعیمی اشاره کرد و افزود این دو مقاله در واقع کپی از مقالۀ دکتر زرینکوب است و نویسندگان بهشدت تحتتاثیر مقالۀ مذکور بودهاند. مقالۀ «نگاهی تطبیقی به شاهنامۀ فردوسی و ایلیاد و اودیسه هومر» اثر محمد ممتحن و روحالله مظفری نیز مقالهای سست است که در پایان نتیجه گرفته که فردوسی در سرایش شاهنامه تحتتأثیر هومر بودهاست، بیانی همچنین به مقالۀ «a comparative analysis of educational teachings in Shahnemeh and Iliad» اثر الهام شاهوردی و مسعود سپهوندی اشاره کرد و گفت: در این مقاله نتیجه گرفته شده که آموزههای اخلاقی در شاهنامه بسیار پررنگ تر از ایلیاد است، اما آموزهها بدون درنظرگرفتن عصر مرتبط با اثر در نظر گرفته شده که یک نگاه یکسویه است.
بیانی بعد از مقدمه و پیشینه به سراغ بحث اصلی رفت، او ابتدا نقدها را به سه دسته تقسیم کرد:
- علمی (براساس تعریف ژانر، هگل و موقن)
- علمی-عاطفی (زرینکوب و مقلدانش، روکرت و نولدکه)
- عاطفی (در محافل)
محمد بیانی در پاسخ به دستۀ اول منتقدان ابتدا برخی شاخصههای هگل را برای حماسه بهطور خلاصه گفت و افزود در ادامه باید دید شاخصههای هگل تا چه اندازه در شاهنامه دیده میشود، وی افزود: بیشتر شاخصههای هگل در شاهنامه دیده میشود و حتی در ایلیاد رد میشود. ازجمله شاخصههایی که بیانی مطرح کرد عبارتند از: حماسه باید بیانگر روح آغازین قوم باشد، آگاهی دورۀ کودکی یک قوم بهصورت شعر بیان شود. در حماسه، بشر باید ارتباط زنده با طبیعت داشته باشد. همۀ حماسههای کهن، تصویری از شیوۀ تفکر آن قوم و مرحلۀ تمدنش را نشان میدهند. مناسبترین موضوع برای حماسه، جنگ میان دو قوم است؛ اما جنگی که یک طرف بتواند در دادگاه تاریخ از حقانیت خود دفاع کند. در جنگ آنچه مورد توجه قرار میگیرد، دلاوری است. فردیت اشخاص در حماسه باید زنده و مشخص باشد. در حماسه، قوم برای تحقق هدف به حرکت در میآید؛ اما تحقق آن بر عهدۀ قهرمانان است. شخصیتهای حماسه بهعنوان انسانهای کامل، سرشت خود را به تمامی آشکار میکنند. در حماسه سرنوشت حکومت میکند و سرنوشت غلبه دارد. بیانی با مثالهایی از شاهنامه و ایلیاد این شاخصهها را مورد بررسی قرار داد و گفت: تمامی شاخصههایی که هگل برای برتری ایلیاد بر شاهنامه، بیان میکند، در شاهنامه دیده میشود، گویا هگل خلاصهای از ترجمه اثر را خوانده و نتیجهگیری کرده است.
بیانی در ادامه به برخی نقدهای هگل بر شاهنامه نیز پرداخت و گفت: در برخی موارد حتی نظر هگل در مورد ایلیاد نیز رد میشود ازجمله هگل میگوید:
ضعفهای شاهنامه از نگاه هگل عبارتند از: شاهنامه به معنای اخص، حماسی نیست؛ منظور او از معنای اخص، ایلیاد و اودیسه است. معلوم است که شاهنامه، ایلیاد و اودیسه نیست چون قوم ایرانی، قوم یونانی نیست. در آن عملی فردی که خود محصور باشد وجود ندارد (مثل خشم آشیل). فراموششدن خشم آشیل در بسیاری از سرودها و ازدستدادن انسجام آن، این گفته را رد میکند.
در شاهنامه با گذشت قرنها هیچ آدابورسوم ثابت و مشخصی از لحاظ زمانی و مکانی نشان داده نمیشود. اما پرستش خداوند در آتشکدۀ آذرگشسب در داستان دستگیری افراسیاب، سوزاندن پر سیمرغ و یاری گرفتن از او، در خاک غلتیدن کاووس برای تؤبه، عبور سیاوش از آتش و اثبات بیگناهی، داستان طرد زال نوزاد، مخالفت با ازدواج دو قوم ایرانی و کابلی در داستان زال و رودابه، نسبتدادن بلاها و رخدادها به گذر زمان ازجمله مواردی است که در شاهنامه وجود دارد و بیانگر آدابورسوم ملت ایران است.
محمد بیانی در ادامه به دفاعیات یدالله موقن از شاهنامه در برابر سخنان هگل پرداخت: موقن در دفاع از شاهنامه در برابر هگل، گاه سخنانی نادقیق بر زبان میآورد. موقن میگوید: یونانشناسان از طریق مطالعه دقیق ایلیاد و اودیسه، ساخت اندیشۀ یونان بهویژه اندیشۀ اسطورهای و اعتقادات دینی و مناسک یونانی را بازآفرینی کنند. پرسش اینجاست که یونانشناسان چطور بدون منابع دیگری، ایلیاد و اودیسه را دریابند؟ علت اصلی جنگ تروا در ایلیاد نیامده، تعدادی از خدایان نقش کمرنگی در ایلیاد دارند، اسطورۀ آفرینش را چگونه از ایلیاد و اودیسه میتوان فهمید؟ بنابراین اگر شاهنامه تنها ملاک و منبع برای شناخت ایران باستان نیست، ایلیاد و اودیسه نیز تمامی ابعاد شناخت یونان باستان را در خود ندارد.
بیانی با اشاره به سخنان موقن دربارۀ عدم حضور خدایان در شاهنامه و حضور آشکار در ایلیاد گفت: در حماسه بئوولف نیز خدایان حضور مستقیم ندارند و اصلاً لزومی ندارد شاهنامه همانند ایلیاد باشد. بیانی ادامه داد: موقن میگوید: ذهنیت فردوسی سیاسی است و همه چیز را دسیسه درباریان میداند. از کجا باید فهمید این بازتاب اندیشۀ فردوسی است؟
بیانی برخی دیگر از اشتباهات یدالله موقن را بررسی کرد و در ادامه به پاسخ به دسته دوم، یعنی زرینکوب و مقلدانش، پرداخت: وی گفت زرینکوب به تفاوت فرهنگی-تاریخی دو اثر اصلاً توجهی ندارد. او آنچه را در شاهنامه هست و در ایلیاد تفاوت دارد، سند برتری میداند. مثلاً «مدار جنگ در ایلیاد عشق زن است و در شاهنامه حس افتخار، عشق آزادی یا حس انتقام». این در حال است که از نگاه هگل، محرک جنگ در حماسه فرقی نمیکند، مهم نفس جنگ است و مشروعیت و قابلیت دفاع از آن در دادگاه تاریخ. ضمن اینکه تقلیلدادن هلن، همسر شاه اسپارتا به «زن»، نادرست است. ربودن ملکه، بدترین نوع بیحرمتی به یک قوم است. وی افزود در دیدگاه زرينکوب پهلوانان در شاهنامه با نیروی خود میکوشند؛ اما در ایلیاد به خدایان تکیه دارند. زرینکوب تفاوت بستر و بافت فرهنگی-تاریخی شاهنامه و ایلیاد را نادیده گرفته است. در ایلیاد، دخالت در جنگ، هوسبازی و فریب و نیرنگ خدایان مشهود است؛ اما در شاهنامه مشهود نیست که بیانی با نمونه این مورد را نیز رد کرد.
محمد بیانی، برخی دلایل دستۀ سوم را نیز بیان کرد و پاسخ داد. او گفت: دستۀ سوم عواطف و احساسات بر جنبۀ علمی آنان غلبه دارد و جایگاه فردوسی را به یک چهره یک جانبهنگر تقلیل میدهند، مثلاً میگویند: در شاهنامه هیچ ایرانی فلان نیست یا جشنهای ایران باستان فقط برای شادی بود. چنین نگاهها و دیدگاههایی علمی نیست و حتی به رواج نگرش خصمانه میانجامد، فرهنگ ما فرهنگی صلحجویانه است. اکنون دورۀ گفتوگوی تمدنهاست و ما باید به ادبیات هر سرزمین بهعنوان میراث مشترک بشر نگاه کنیم. مسئلۀ دیگری که حائز اهمیت است این است که هم در روانشناسی و هم علوم اجتماعی، تأکید شده که شناخت خود در گرو شناخت دیگری است، شناخت به معانی مثبت آن مدنظر است.
گزارش: نیره حسینزاده
نظر شما