بزرگ بود و از قبیلۀ فردا؛ پیام تسلیت خردسرای فردوسی در پی درگذشت دکتر محمدرضا راشدمحصل
این مرد چقدر بزرگ بود! با زندگی حسابی کنار آمده بود. روان تابناکی داشت. چه می گویم؟ همه تن روان بود «تو گفتی که بهره ندارد ز خاک».
با آنکه رنج بسیار کشیده بود اما هرگز به روی خودش نمی آورد. از آنها هم که به او بد کرده بودند هرگز به بدی یاد نمی کرد.
بزرگی و بزرگ منشی هم کرانه ای دارد اما او در همه چیز بی کرانه بود.
دکتر محمدرضا راشدمحصل، هم راشد بود و هم محصل. راشدی را در کلاس درس آزموده بود و محصلی را در کل زندگی. همیشه می آموخت و می آموزانید.
دامن به هیچ آلایشی نیالود؛ نه دنیاوی نه عقبایی. تا آخرین نفس پشت و پناه خردسرا بود و حالا که او بی هنگام از میان ما رفت خردسرا «به کجای این شب تیره بیاویزد قبای ژنده خود را؟».
دریغا و بسیار بار دریغا که ما اعضای هیأت مدیره که سال ها به او تکیه داشتیم و از خردمندی هایش برخوردار، در آخرین لحظات بر بالینش نبودیم به دلیل سفری به خارج از کشور که از قبل پیش بینی شده بود. هیچ فکر نمی کردیم که خبر دردناک را از راه دور باید بشنویم! «همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد!»....
درود خدا بر او باد که نیکنامی را با نگاه و کردار خود معنای تازه ای بخشید و دست کم در افق بی کرانه ای نامیرا شد.
نابودگی ظاهری او هم البته برای همگان دردناک است، این درد جانکاه را به خاندان نیکنام راشد و همۀ وابستگان و پیوستگان، دودمان سنگین خرد و خردمندی و اعضا و پیوستگان خردسرای فردوسی اندوهباد می گوییم.
روانش با جاودانان در مینو و کالبدش در جوار دیگر نام آوران عرصۀ خورشید در آرامش جاودان باد.
(مجمع عمومی، هیأت مدیره، کارکنان و یاران خردسرای فردوسی)
نظر شما