همدان بی همه دان شد

همدان بی همه دان شد

دوست همه دان خراسان هم از همدان رفت. پرویز اذکایی پس از تحمل یک دوره رنج بیماری سر به چنبر مرگ جهانید و جاودانه شد. از زمانی که سال های جوانی خود را در مرکز مردم شناسی می گذرانید -سال های پیش از انقلاب- با کارهایش آشنا بودم و درواقع او را می شناختم.

بعد از آن کمی آزرده خاطر بود و کج خلقی ملیحی وجودش را آشفته می داشت. او مرد میدان تحقیق بود از مردم شناسی آغاز کرد و به همدان شناسی و ایران شناسی و بیرونی شناسی نامبردار شد. بزرگان همدان به ویژه عین القضات و باباطاهر را سخت حرمت می گذاشت با پرداختن به کار و کردار آنها.

با ما از دورۀ کتاب پاژ (اوایل دهۀ هفتاد) همکاری اش را آغاز کرد و بنیان های دوستی ما استوار شد. در این فاصله یکی دو بار به خراسان آمد، به دعوت قطب علمی -آخر گفته بود که در نیمه دومش به خراسان بازمی گردد- و در دانشکدۀ ادبیات سخنرانی کرد. آن کج خلقی ملیحش گاهی به خشمی مقدس بدل می شد. یک بار هم در مشهد بود، از فردوسی و شاهنامه می گفت که رگ های گردنش به حجت قوی شد و فریاد برآورد: این حجر بن عدی و دعبل خزاعی تازی مثلا کیانند که بخواهیم در برابر فردوسی طوسی از آنها نام ببریم! از گوشۀ چشم به او نگاهی کردم. یعنی اینجا خراسان است. ملاحظه ما را کرد و زمام سخن را به جای دیگر برد.

به ایران کهن مهر می ورزید، مهری پژوهشورانه و ژرفارو. ماتیکان هایش گواه این مهرآفرین بود. با کتاب بود و کتاب دان و کتاب شناس. کتاب های خودش این را می گفت. نکته هایش در مورد بیرونی و ایران کهن نکته بود که روشناوندی می توانست کمترین توصیفش باشد. شنیدم کتابخانه اش را که برکه ای بود با ژرفای یک اقیانوس، به همشهریانش بخشیده است لابد به امید آنکه همه دانی با رفتن او از همدان رخت برنبندد و چنین باد!

همدان تا کی باید صبر کند که بار دیگر چنویی را بتواند در دامان خود بپرورد!

 

 

روانش با جاودانان در مینو باد در آرامش جاوید.

 

محمدجعفر یاحقی 

مدیر مؤسسۀ خردسرای فردوسی

نظر شما